سلام روزت بخیر داداش خلیل
ممنون از نوشته پر احساست برا مادر
همیشه یکی از حسرت های زندگیم این بود که کاش میتونستم به طریقی کاری کنم که کمی از رنج های که مادر واسمون کشید و کم کنم، اما هیچوقت نتونستم کاری کنم براش ،، همیشه جلوتر از هممون بود و هست ، نمیدونم از کجا میاره اینهمه عشق رو ،،پارسال که بیمارستان بستری بود اینقد حالش بد بود که اکسیژن دایم رو صورتش بود ،طیبه مجبور شد برگرده تهران ، تا دو دقیقه ماسک اکسیژن کنار میرفت میگفت بچه ام رفت نه ابغوره برد ، نه شیره برد و،،،
الان هم که شرایط روحی جسمیش اینجوریه بازهم تا از تمام داشته اش به زور بهت نده ولت نمیکنه ،یه جوری از نداشته هاش بهت میده که انگار خودش وجود نداره ، از تمام وجودش مایه میذاره واسه هممون ،همیشه در تمام عمرش همین بوده
سواد آکادامیک نداره ولی همیشه صحبتاش نصیحتاش و ضربالمثل هاش حرف نداره به معنی واقعی کلمه حرفش به دلت میشینه
بماند به یادگار
درختی که سرش از باغ بدر بود. برای صاحبش خون جگر بود
نه دره اشکنه گوزش تبر مشکنه
دستت د جوال باشه... شویت شغال باشه
کاش میتونستیم ذره ای از محبتاش رو جبران کنیم
مادر بی تکرار ترین انسانی که تا حالا تو زندگیمون داشتیم . همیشه روز مادراست . مادری که اون زودتر از خودمون متوجه میشه که بعضی وقتا روبراه نیستیم و بقول خودش پلکش ور مگزه و بقول ما دلشوره میاد سراغش سایه ی وجودت باشه رو سرمون مادر
دوست دارم که تو را دوست بدارم، به تو چه؟
تا تو باشی که دخالت نکنی در کارم.....
جوجه تیغی خوبه و میگذرونه
گاهی به شادی گاهی به سکوت